داستان یک طراح گرافیک در حوزه چاپ
اگر شما دانشجو رشته گرافیک هستید و تصمیم گرفتید که پس از یادگیری چند نرمافزار طراحی به سمت حوزه چاپ بروید این داستان برای شما مفید خواهد بود.
میخواهم این مطلب را با داستانی از زندگی شخصی خودم آغاز کنم. این روایتی از بدو ورودم به بازار کار بهعنوان طراح گرافیک است.
طراح گرافیک و کار در بهارستان
پس از گذراندن دورههای آموزشی با نرمافزارهای کورل، فتوشاپ، ادوبی ایلستریتور و ایندیزاین آشنایی پیدا کردم و شروع به جستوجوی کار نمودم.
ابتدا به من پیشنهاد کار در بهارستان شد؛ در آنجا دفاتر تبلیغاتی و چاپی زیادی بود که اغلب به چاپ بروشور و تراکت، چاپ جعبه بستهبندی، چاپ کاتالوگ و چاپ کارت ویزیت مشغول بودند.
این دفاتر اغلب به دنبال طراحی بودند که سریع باشد و کیفیت در اولویت دوم قرار داشت. خیلی به دنبال این نبودند که فرد با مشتری مکالمه داشته باشد و پس از شنیدن صحبتهای مشتری، بر اساس نیازهای مشتری ایده پردازی کند.
این بازار بهقدری رقابتی بود که معمولاً به مشتری گفته میشد که هزینه طراحی را از شما نمیگیریم و تنها هزینه چاپ دریافت میشد، مشتری هم خوشحال از دریافت یک طراحی رایگان به داخل مغازه یا دفتر میآمد.
لازم است اشارهکنم که در حرف اینگونه بود که مشتری هزینه طراحی را پرداخت نمیکند، ولی درواقع هزینه طراحی روی هزینه چاپ افزوده میشد.
اکثر مشتریها بر این گمان که برای طراحی سفارشهایشان ساعتها وقت گذاشته میشود بسیار خوشحال بودند؛ اما وظیفه طراح این بود که در عرض ۵ دقیقه طراحی کارت ویزیت یا طراحی تراکت را انجام دهد و اگر مشتری ناراضی بود از طرح دریافتی به او اطلاع داده میشد که از الآن به بعد هزینه طراحی ساعتی اینقدر میشه و مشتری میگفت همین طرح فعلی خوب است و …
فکر میکنم نزدیک به یک ماه توانستم آنجا دوام بیاورم، واقعاً نمیتوانستم انقدر با سرعت بالا کار کنم و کیفیت رو فدای سرعت کنم.
هنوز هم از بهارستان و مغازههایش همین تعریفها میشود که آنها اصولاً سر مشتریانشان کلاه میگذارند، البته دیگر رونق قدیم را ندارند ولی سرعتشان در کارها بسیار بالا است و اگر برای شما خیلی اهمیت دارد که کار صرفاً سریع انجام شود و کیفیت اولویت چندانی ندارد پیشنهاد میکنم که حتماً به آنجا سری بزنید.
دوره کارآموزی طراح گرافیک
بعد از اون دفتر رفتم به سراغ کار در یک مغازه کوچک که بیشتر کار چاپ مهر، شبرنگ و چاپ بنر انجام.
بهتر است بگویم که همزمان به دنبال کار در چند لیتوگرافی معتبر هم بودم، ولی چون نیاز به سابقه کار بود و من تازهکار محسوب میشدم، هیچ جا نبود که قبولم کنند.
پس از نزدیک ۳ ماه کار کردن در مغازه چاپ شبرنگ یکی از دفاتر چاپ لیتوگرافی حاضر شد بهعنوان کارآموز قبولم کند؛ قرار بر این بود که رایگان کار کنم تا طراحی یاد بگیرم و فقط هزینه رفتوآمدم را بدهند تا زمانی که کامل با شیوه کار آشنا شوم.
یادم افتاد که بگم من در هنرستان و دانشگاه رشته تحصیلیام چاپ بود و با چاپ و انواع شیوه چاپ آشنایی داشتم و همزمان در کنار کارم به تحصیل در دانشگاه هم مشغول بودم.
یکی از دلایلی که مجموعههای بزرگ قبول نمیکردند که من بهعنوان طراح در مجموعهشان کار کنم، همین مسئله دانشجو بودنم بود که نمیتوانستم بهصورت تماموقت سرکارم حضور داشته باشم.
بیشتر بخوانید: طراحی جلد کتاب
خیلی دور نشیم از بحث؛ در آن دفتر لیتوگرافی، من نزدیک به دو سال کار کردم. افرادی که آنجا کار میکردند از افراد قدیمی این حوزه بودند و با بسیاری از ناشرین کار میکردند.
کیفیت کار نهایی چه در طراحی و چه در چاپ باید بالا میبود و عدم کیفیت میتوانست شهرت این مجموعه را تحتالشعاع قرار دهد.
من در آن مجموعه ضعفهای خودم را بهتر شناختم و سعی کردم این ضعفها را با رفتن به کلاسهای مرتبط بهبود بدهم. برای مثال یکی از ضعفهایی که داشتم در زمینه پیدا کردن ایده پردازی بود، که با گذراندن دورههایی در آموزشگاههای مربوطه توانستم این ضعفها را بهبود ببخشم.
انتخاب مسیری متفاوت برای یک طراح گرافیک
پس از دو سال کار و آشنایی کامل با چاپ افست، من از آن دفتر لیتوگرافی بیرون آمدم و مشغول به کار در مجموعه دیگری شدم .
این بار دوست داشتم بیشتر با چاپ دیجیتال آشنا شوم و در این حوزه هم کسب تجربه کنم.
راستش وقتی با صاحبان اون مغازه چاپ دیجیتال بر سر حقوق صحبت کردم خیلی با هم مشکلی نداشتیم. آشنایی با چاپ دیجیتال تجربه جالبی بود ولی پس از گذراندن چند ماه احساس کردم که دارم درجا میزنم، در این مقطع بود که حتی با پیشنهاد حقوق بالاتر هم حاضر نبودم دیگر آنجا کار کنم.
بیشتر بخوانید: صفحه آرایی کتاب
من مسلط به طراحی بودم و دوستم هم بر چاپ تسلط داشت و گفتیم که چی از این بهتر. به نظرم دیگر زمان آن رسیده بود که دفتر تبلیغاتی خودم را بزنم و کسبوکار خودم را آغاز کنم.
اون موقع آنقدر بودجه نداشتیم که یک مغازه پاخور بگیریم، در عوض داخل یک پاساژ و توی طبقه زیر همکف یک مغازه اجاره کردیم و شروع به کار کردیم.
ما میز و صندلی، کامپیوتر و دستگاه دیجیتال خریدیم، دفتر اجاره کردیم ولی بااینکه همه چی داشتیم مشتری نداشتیم…. تازه به این فکر افتاده بودیم که چجوری میشود مشتری جذب کرد.
شاید تا اینجای داستان برای مقدمه این داستان کافی باشد؛ به نظر من خواندن تجربه یک طراح گرافیک که چگونه وارد حوزه چاپ شده و به یک طراح متخصص در این زمینه تبدیل شده است میتواند برای طراحان جوان مفید باشد.
چاپ کتاب با بهترین قیمت در ۷۲۴ چاپ